دلم امشب قلندر وار گشته
به روی خواب درها را ببسته
دلم امشب هوای وصف کرده
تمایل از برای وصل کرده
قلم با ناتوانی قصد کرده
خجالتها بریزد روی پرده
برای خاطر بسیار زحمت
که بنهاده به دوش کوه غیرت
نگارم از برای تو پدر جان
تو که خوبی و ناز و بهتر از جان
پدر جان خوب دانم ناسپاسم
نیم لایق تورا حق نا شناسم
خجل از بارها خردی که کردم
دو صد نادم ز نا اهلی که کردم
پدر٬ای ریشه ام٬ای اصل پاکم
پدر٬ای کوه همت٬تکیه گاهم
تو که در گردش این چرخ گردون
ز نا مردی نامردان دلت خون
پدر٬ای با اصالت٬کوه طاقت
یگانه اسوه ی صد استقامت
پدر ای شمع بزم خا نه ی ما
چراغ روشنی بخش شب ما
پدر ٬ای آنکه عمرو لذتت را
طبق کردی برای خاطر ما
پدر ای باغبان باغ احساس
به پای هر قدومت فرشی از یاس
پدر٬ای مهربان یار شکسته
دل نازت ز جور ما شکسته
پدر٬دانم که بودم بی مروت
همی دانم شکستم من حقوقت
کنم کوته پدر حرف دلم را
کنم سفره برایت این دلم را
من از موی سپیدت شرمسارم
بود هرتار مویت سایه سارم
تو نافرمانی این دخت دلگیر
زجهل و خامی و باد سرش گیر
از این گویند که بخشش از بزرگان
که لاعقلی ندارند همچو خردان
من نادم ببخشا چون بزرگی
خردمندی نمی در بهر خردی
عزیز مهربان٬جانم فدایت
دوصد بوسه روای خاک پایت